سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نیکو نیست خاموشى آنجا که سخن گفتن باید ، چنانکه نیکو نیست گفتن که نادانسته آید . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----11723---
بازدید امروز: ----13-----
بازدید دیروز: ----2-----
شنگول و منگول و حبه ی انگور.... 3 تفنگدار پاریسی

 

نویسنده: حبه ی انگور
سه شنبه 85/1/22 ساعت 5:47 عصر

*یاد خدا آرامش بخش دل هاست*

شب تارست و ره وادی ایمن در پیش

آتش تور کجا وعده ی دیدار کجاست

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است

ما کجاییم و ملامتگر بیکار کجاست

 

سلام به همه ی دوستای نازم .

خیلی وقته که به روز نکردیم همشم طبق معمول تقصیر این منگوله  که نوبتش بودو به روز نمی کرد خب خب خب از خودمون یه ذره بگم که رویای سال دومی شدمون به لطف خدا به حقیقت پیوست و دیگه با وجود سن کممون نسبت به بقیه ی هم دانشگاهی هامون کاملا احساس دانشجویی می کنیم ولی این ترم خیلی درسا سخته بیچاره شدیم  حالا از سختی درسا و اینا بگذریم . فکر کنم همه خبر داشته باشین که این طرفا دانشگاه ها اعتصاب کردن و همه ی دانشگاه ها هم تعطیلن الا دانشگاه ما شانسه ماست دیگه از چی شانس اوردیم که این دومیش باشه از امتحانای تستی پارسالمون کاملا درصد خوش شانسیمون معلوم بود .

خب یه خاطره بگم یادمه یه روز منو منگول با موفقیت کلاسامونو سپری کرده بودیم و سوار مترو بودیم تا به خونه برگردیم داشتیم با هم گل می گفتیم و گل می شنفتیم که صدای ناله های یه پیرزن که داشت داد و هوار می کرد و شنیدیم برگشتم دیدم که پیرزنه فقیریه که یه پاش نسبتا مشکل داشت و نمی تونست درست راه بره دادو فریاد می کنه و درخواست کمک می کنه . ناراحت شدم از این آدم ها زیاد پیدا می شه یادمه یه بار توی مک دنالد یه پسر بچه اومد بالای سرم منم غذام کوفتم شد نصفشو آخرش دادم به خودش  یا یه بار دیگه داشتم ساندویچی بس لذیذ و خوش مزه میل می کردم خانم مسنی اومد رو به روم نشست انقده از بد بختیاش گفت که سرطان داره که فلان که بهمان منم که حساسس  اصلا من یه بار نشده تنهایی برم غذا بخورم و کوفتم نشه یا اینجوری کوفتم می کنن یا پسرا می یان جلو می شینن و مزاحمت ایجاد می کنن که آخرش آدم مجبور می شیه غذا رو ول کنه و با شکمی گرسنه فرار کنه.

داشتم از اون پیرزن می گفتم منو منگول غرق حرفای خودمون بودیم و صدای داد و هوار همین جور نزدیک می شد یه دفه دیدم مشت که می یاد طرفمو فریاد که سرم کشیده می شه که بابا پول بده !!! منم اولش خیلی آروم خیلی خانوووم یه ذره کتک ها رو نوش جان فرمودم بعد دیدم فایده نداره الان لهم می کنه و خیلی با شخصیت و با کلاس و با لبی خندون درخواست کمک کردم که آقا  جان کمکککککککک .....!! این منو کشت..... !!ای داد بی داااااااد....... !!! ولم کنننننننن......!!! منگوووولللل...... !!!کمککککککک......!!!مردم ...!!! آخخخخ مامانیییییییییی............... !!!!!!!  هو نمی دونم چی شد ؟ کی به دادم رسید؟ که منو ول کرد واقعا وقتی رهام کرد احساس می کردم معجزه ی عظیمی رخ داده وقتی که در چنگال آن پیرزن خشمگین و بی رحم و سنگ دل اسیر بودم گمان می بردم که تا ابد کیسه ی بکسش باقی خواهم ماند...وای این تیکه خیلی احساساتی شدم از لحن حرف زدنم معلومهلطفا به عمق فاجعه پی ببرین دوستااااان ...ولی انقده هم بی مقدمه حمله کرد که آدم فرصت نمی کنه بهش پول بده که !!! این دیگه چه مدلیه ؟ من چرا انقده مظلومم ؟  صبح تا شب جون می کنم همش درس آخرشم که دارم می رم خونه توی راه کتکم بخورم ؟؟این دیگه چه روزگاره بی رحمیه ؟ من شکایت دارم من این زندگیو نمی  خوام.... من کمبود محبت دارم... زندگییییییییییی.... خدااااااااا............

  تازه بعدش پیرزنه رفت پسر جلویمونو زد هر کی دستش می رسید می زد آی میزد آی می زدااااااااا 

 اصلا کیف می کردم هر کیو می زدا جاتون خالی 

آی منگول خوب من مثل همیشه شدم سپر بلای تو!! دیگه بار آخر سر می شینم یادت باشهههههه. هر چند من که دلم نمی یاد تو کتک بخوری که اصلا ملت همه بیایین منو بزنید.......

                                                  مامااااااااااااااااااااان!!*



 پانوشت *  این تیکه ی آخر رد گم کنی بود آخه کی جرات داره منو بزنه ؟ هان  ؟

                                                                                


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • چو ورزش مباشد تن من مباد
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •